داستان واقعی وایتی بولگر، برادر یک سناتور ایالتی و بدنام ترین جنایتکار خشن در تاریخ بوستون جنوبی، که به یک خبرچین FBI تبدیل شد تا یک خانواده مافیایی را که به چمن او حمله می کردند، سرنگون کند.
یک معلم شیمی که مبتلا به سرطان ریه غیرقابل جراحی تشخیص داده شده است، با دانش آموز سابقش به تولید و فروش متامفتامین روی می آورد تا آینده خانواده اش را تضمین کند.
دادستان عمومی ایده آل ، سلیم کارا (علی آتای) پیشنهادی را دریافت می کند که نمی تواند از رهبر جنایات سازمان یافته سلچوک تاشکین (آریف پیشکین) ، که وی 8 سال پیش به زندان فرستاده است ، رد کند. سلچوک تاشکین می خواهد در پرونده دادستان سلیم کارا شهادت دهد که کل سازمان جنایتکار را نابود خواهد کرد.با این حال ، فقط یک شرط برای این وجود دارد.
یک کارآگاه قتل متوجه می شود که او از نوادگان (گریم) شکارچیانی است که با نیروهای ماوراء طبیعی مبارزه می کنند.
تا قسمت 13 (پایانی) از فصل 6 قرار گرفت
در یک بیمارستان، پرستاری دو نوزاد دختر را در بدو تولد تعویض می کند، زیرا نام خانوادگی آنها شبیه به هم است. خانواده ثروتمند دختر فقیر را می گیرد. خانواده فقیر دختر پولدار را می گیرد. بعد از 15 سال حقیقت آشکار می شود.
داستان حول محور دو شخصیت اصلی به نام‌های پابلو اسکوبار (با بازی واگنر موورا) سرکرده گروه کلمبیایی کوکائین و خاویر پینا (با بازی پدرو پاسکال) مأمور مکزیکی ستاد مبارزه با مواد مخدر DEA می‌گذرد که پینا از سوی مقامات عالی رتبه آمریکایی طی یک مأموریت به کلمبیا فرستاده می‌شود تا اسکوبار را دستگیر کند یا در بدترین حالت او را به قتل برساند...
حلقه داستان انتقام دو جوان به اسم های کاعان و جهانگیره. جهانگیر پسر ایلهان تپلی که کارهای قانونی و غیرقانونی پدرش رو ادامه میده تصادفی با کاعان آشنا میشه و با هم دوست های صمیمی میشن. کاعان و جهانگیر جعبه های قرمزی دریافت میکنن که توش یه دی وی دی هست و در پی اون وارد یه عملیات انتقام بزرگ میشن. اسم حلقه از یک باند تبهکاری باقدمت زیاد به اسم سه حلقه گرفته شده که جهانگیر و کاعان سعی در نابودیش دارن.
فرات بولوت یه دادستانه که با همسرش زینب و دختر پنج ساله اش یه زندگی شاد داره ولی یه روز که بیدار میشه، میبینه توی زندانه و اتفاقات چهار ماه اخیر رو به هیچ عنوان به یاد نمیاره. آخرین چیزی که یادشه جشن تولد دخترشه ولی درعین وحشت و شوک متوجه میشه که به جرم کشتن همسر و دخترش در زندانه…
معلم فیزیک، آکیف اردم، قهرمان داستان، می خواهد به دانش آموزانش درس انسانیت بدهد. فقط معلم آکیف از روش تدریس متفاوتی نسبت به معلمانی که می شناسیم و به آنها عادت کرده ایم استفاده می کند.
