این سریال تاریخی داستان سلطنت سلطان احمد را به تصویر می کشد. آناستازیا دختر جوانی بود که صفیه سلطان مادربزرگ سلطان احمد برای پیشکش به درگاه او از کفالونیا به قصر آورده و سرانجام او عاشق پادشاه می شود. آناستازیا دختر شجاع، جسور و پرشور وحال یک بازرگان ثروتمند اهل جزیره ی کفالونیا است که بسیار دانا و زیبا بود. او در کنار خانواده ی خود زندگی آرام و خوبی داشت، تا اینکه برای فرستادن به حرم دزدیده و به استانبول فرستاده می شود. آناستازیا در روزهای نخست حضور در حرم بسیار خشمگین بود و حسرت خانواده و سرزمین خود را داشت و برای فرار از حرم به هر کاری دست زد اما موفق نشد تا اینکه شرایط خود را قبول کرد و تسلیم سرنوشتی که در استانبول برای او رقم خورده بود شد…